جدول جو
جدول جو

معنی نقض عهد - جستجوی لغت در جدول جو

نقض عهد
پیمان شکنی
تصویری از نقض عهد
تصویر نقض عهد
فرهنگ لغت هوشیار
نقض عهد
پیمان شکنی، تخلف، خلف وعده، عهدشکنی، عهدگسلی، نبذ
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ)
وفی. زنهاردار. (یادداشت مؤلف). باوفای در عهدو شرط و پیمان. (ناظم الاطباء). آنکه به عهد خود وفا کند. (فرهنگ فارسی معین). خوش قول. درست پیمان. وفادار: و هر سال تا امروز آیین آن پادشاهان نیک عهد در ایران و توران به جای می آرند. (نوروزنامه).
نیک عهدی در زمین شد جامه از غم چاک زن
کز زمان زین صعب تر ماتم نخواهی یافتن.
خاقانی.
تا جهان است از جهان اهل وفائی برنخاست
نیک عهدی برنیامد آشنائی برنخاست.
خاقانی.
گهی خورد می با نواهای رود
گهی داد بر نیک عهدان درود.
نظامی.
چو بیند نیک عهد و نیک نامت
ز من خواهد به آیینی تمامت.
نظامی.
با او ددگان به عهد همراه
چون لشکر نیک عهد با شاه.
نظامی.
ور تو پیغام خدا آری چو شهد
که بیا سوی خدا ای نیک عهد.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(قِ عَ)
شکننده پیمان. پیمان گسل. عهدشکن. پیمان شکن. عهدگسل. میثاق شکن: لایق و موافق نمی نماید به ترهات ناقص عقلی و مموهات ناقض عهدی بر چنین سیاستی هایل... اقدام نمودن. (سندبادنامه ص 85)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناقض عهد
تصویر ناقض عهد
آنکه عهدخودرابشکندپیمان شکن: (لایق وموافق نمی نمایدبه ترهات ناقص عقلی ومموهات ناقض عهدی برچنین سیاستی هایل... اقدام نمودن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیک عهد
تصویر نیک عهد
آنکه بعهد خود وفا کند
فرهنگ لغت هوشیار
بدقول، پیمان شکن، عهدشکن، عهدگسل، ناکث
متضاد: سخت پیمان، وفامند
فرهنگ واژه مترادف متضاد